دل نــــورد

به وب سایت عاشقانه ی میلاد خوش آمدید

۱۹ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

سرزمین وارونه...



اینجا سرزمین واژه های وارونه است

جاییکه "گنج" جنگ میشود!

"درمان"نامردی "

" قهقهه "هق هق"

اما " درد"همان "درد"

و"گرگ "همان"گرگ" است!!!!

آری ... سرزمین واژه های وارونه،

سرزمینی که "من"نم" زده است

"یار " رای "عوض کرده است

"راه " گویی "هار " شده

"روز" به "زور "می گذرد
"آشنا"را جز در"انشا"نمی بینی

و چه "سرد "است این "درس " زندگی

اینجاست که "مرگ"برایم "گرم" می شود



۲۹ تیر ۹۳ ، ۱۵:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنورد

گذر از کنارت...

 

 

شاید سال ها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت ازکنارهم بگذریم

و تو...

آهسته زیر لب بگویی چقدر آن غریبه شبیه خاطراتم بود...

۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۷:۴۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنورد

ترس از فردای بدون ان...


وقتی بغلش کردم تمام تنم لرزید، نه واسه خوشحالی و عشق بازی ،

واسه ترس از فردای بدون ان...

۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۷:۴۲ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنورد

بیا به هم نرسیم...

 

بیا تمامش کنیم….

همه چیز را….

که نه من سد راه تو باشم و نه تو مجبور به ماندن….

نگران نباش….

قول میدهم کسی جای تو را نمیگیرد

اما فراموشم کن…..

بخند… تو که مقصر نبودی

من این بازی را شروع کردم… خودم هم تمامش میکنم

میدانی؟؟؟؟؟؟؟؟

گاهی نرسیدن زیباترین پایان یک عاشقانه است….

بیا به هم نرسیم


 

۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۷:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنورد

پشیمونی سر مزار قبر...

  

گفتم:میری؟


گفت:آره


گفتم:منم بیام؟

گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر

گفتم:برمی گردی؟

فقط خندید ...

اشک توی چشمام حلقه زد

سرمو پایین انداختم

دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد

گفت:میری؟

گفتم:آره

گفت:منم بیام؟

گفتم:جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر

گفت:برمی گردی؟

گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره

من رفتم اونم رفت ولی اون مدتهاست که برگشته

و با اشک چشماش خاک مزارمو شستشو میده


۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۷:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنورد

حکـــــــــــــــــــــایت من…

 

حکـــــــــــــــــــــایت من…

حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…

دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…

حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…

زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…

گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…

حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…

پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…


 

۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۷:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
دلنورد